فصل چهارم : مخترع دستگاههاي ارزنده

 يكي از خوش ترين دوران  زندگي اديسون زماني بود كه او در  بوستون اقامت داشت  او  و دوستش ميلتون آدامز  در خيابان هاي شهر قديمي  بوستون قدم  مي زدند يك  روز تام كتابي خريد  به قلم ( مايكل فاراده ) دانشمند  انگليسي كه آزمايشاتي در  مورد الكتريسيته  انجام داده بود . كتابهايي از اين قبيل ، دنيايي كاملاً  تازه را در مقابل ديدگان تام به نمايش در مي آورد . به نظر تام ، فاراده يكي از بزرگترين مردان دنيا بود . وي مانند تام  پسري تهيدست بود و نيز مانند او هرگز به مدرسه نرفته بود. فاراده دستگاههاي مهم بسياري را اختراع نموده بود مهمتراز همه، دستگاه ( دينام ) بودكه به وسيله حركت خود برق توليد مي نمود. او عاشق حقيقت بود .

ميلتون داستاني درباره آزمايشات تام  نوشت پس از آن كه اين داستان چاپ شد كارهاي تام مورد توجه ساير مردم قرار گرفت. بعد از مطالعه آن كتاب او بيشتر به فكر مخترع شدن افتاده بود در ژانويه سال 1869 اديسون كارش را ترك نمود و يك مخترع تمام وقت گرديد .

( در روز اول ژوئن سال 1869 تام اديسون اولين امتياز ثبت اختراع خود رااز اداره ثبت اختراع ايالات متحده دريافت نمود .( اين امتياز مربوط به ماشين شمارش آراء مي شود هيچ كس خواستار دستگاه او نبود اين تجربه باعث شد كه تام تنها دست به اختراع و سايلي بزند كه مورد نياز مردم است پس از اين اختراع مردم بوستون او را يك مخترع واقعي مي دانستند. اوهمچنين يك دستگاه كه مي توانست دو پيام تلگرافي را با هم ارسال نمايد ساخت. ولي به علت هايي به شكست رسيد .

اديسون و يكي از دوستانش به نام پوپ در اكتبر سال 1869 به كمك يكديگر شركتي به نام كمپاني پوپ و اديسون مهندسين برق  را تأسيس نمودند . اين شركت در نوع خود  اولين  شركتي بود كه در ايالت متحده  تأسيس گرديد. فرانكلين پوپ كمتر از 30 سال و توماس اديسون 22 سال داشت . يكي از اولين دستگاههايي كه اديسون ساخت يك نوع ماشين جديد بود كه قيمت هاي تجاري را به مراكز و دفاتر فروش اعلام مي نمود .

بزودي تام با ساير كاركنان اختلاف پيدا كرد و از آن شركت كناره گرفت و به تنهايي كار جديدي را شروع كرد . شركت وسترن يونيون با پرداخت مبلغي به شركت اديسون اين امتياز را گرفت كه اولين بازديد كننده اختراعات اديسون باشد. اديسون با شخصي به نام ويليام آنجر شريك شد و شركت اديسون و آنجر را تأسيس كردند . در اين هنگام اديسون24 سال داشت. اغلب كارگرانش چندين سال از او بزرگتر بودند اما همه او را پيرمرد صدا مي‏‏ زدند پنج سالي كه اديسون در نيويورك سكونت داشت براي او سالهاي خوبي بودند .